جزئیات 
دانلود  Docx
بیشتر بخوانید 
مرد نابینایی روی نیمکت پارک نشسته بود. کشیشی کنارش نشست. کشیش داشت تکهای بیسکویت میخورد. بیسکویت دیگری بیرون آورد و بخاطر دلسوزی به مرد نابینا داد. مرد نابینا با احتیاط انگشتانش را روی سطح ِ بیسکویت کشید و چند دقیقه بعد رویش را برگرداند و روی شانه کشیش زد و به او گفت: [...]

 
          








 
           
          
