جزئیات
بیشتر بخوانید
"بنابراین من به پایین نگاه کردم و دیدم در مرکز، چوب مقدسی شکوفه کرده بود که یک درخت بود، و جاییکه آن ایستاده بود در آنجا دو جاده، یک جاده قرمز و یک جاده سیاه، عبور می کرد. پدربزرگ گفت،'از جایی که این غول زندگی میکند (شمال) تا جایی که همیشه روبروی شماست (جنوب) جاده قرمز ادامه می یابد، جاده ی نیکی'، 'و بر روی آن ملت شما راه خواهد رفت...'"