جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

The Immense Power of Master Was Also on Full Display in the Vision of the Person Not Initiated Yet

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
و حالا یک حرف دل از "هین تاک" در آولاک، به عبارتی ویتنام داریم:

تیم سوپریم ‌مستر تلویزیون عزیز، من شاگرد استاد هستم. پسرم امسال شش ساله است، از بدو تولد وگان بوده، اما هنوز متشرف نشده است. وقتی استاد به ما گفتند که برای نجات دنیا، استاد باید بطور موقت یا دایم بمیرد، چند روز بعد، پسرم یک تجربه درونی داشت، و آنرا اینگونه به من گفت:

["روزی در حالی که مشغول مراقبه بودم، دیدم که روی گل نیلوفر آبی ایستادم و مرا به جایی رساند که در آن سه حفرۀ به رنگ‌های زرد، سیاه و بنفش وجود داشت. فورا حفرۀ زرد مرا به درونش مکید، و به معبدی ‌برد. من استاد را به شکل مجسمه‌ای طلایی رنگ ‌دیدم که می‌درخشید، و به بلندی یک ساختمان بود. دیدم سر استاد ترک خورده و از آن گل نیلوفر آبی بیرون آمد. پس از آن استاد حرکت کردند و برخاستند. صدای بلندی آمد که زمین را تکان داد. خیلی ترسیدم و به سمت استاد دویدم. اما ایشان خیلی بزرگ بودند، من فقط می‌توانستم ساق ‌پای ایشان را در آغوش بگیرم.

و روزی دیگر، همچنین در حین مدیتیشن، دیدم که تمام بدنم نور زرد روشنی را ساطع می‌کند. سر تراشیده‌ام حتی از بدنم هم نورانی تر بود. شنیدم که استاد مرا صدا زدند: برای نجات مردم به جهنم برو. وقتی به جهنم رفتم، آتشی بزرگ و عده زیادی را دیدم که توسط شیطانی با ریش قرمز و دو شاخ و دو نیش بلند، شکنجه شده بودند. شیطان به من گفت که "به خانه برگردم." بنابراین، با دو بالم به بهشت پرواز کردم، و به استاد گفتم که شیطان به من اجازه نداد مردم را نجات دهم. بعد استاد صلیب را بیرون آوردند، و دایره کوچکی روی زمین ‌کشیدند. ناگهان نردبانی از گل نیلوفر آبی ظاهر شد که بهشت را به جهنم متصل می‌کرد. صلیب چنان درخشان بود که شیطان مجبور شد چشمانش را بپوشاند و نتواند ببیند. در آن زمان استاد تمام جهنم سوزان را نجات دادند. پس از آن، استاد از صلیب برای کشیدن دایره در جهت مخالف استفاده کردند، و حفرۀ جهنم بسته ‌شد."]

این تجربه درونی پسر شش ساله من است. "هین تاک" از "آولاک" (ویتنام)

"هین تاک" متواضع، از شما برای به اشتراک گذاشتن تجربه درونی شگفت‌انگیز پسرتان متشکریم. حتی بدون‌اینکه هنوز متشرف شده باشد، ارتباط او با دنیای معنوی قابل توجه است. او خوش شانس است که بعنوان یک وگان با یک متشرف بزرگ شده است. این نشان می‌دهد که چگونه می‌توانیم به خانواده‌هایمان کمک کنیم تا از طریق ممارست معنوی مان به خداوند نزدیک‌ تر ‌شوند، بخصوص بیگناه ترین کودکان مانند پسر پاک شما در اینجا. قدرت بیکران استاد بسیار محبوبمان در تجربه او هم کاملا نمایان بود. به راستی همه ما بسیار خوشبخت هستیم که تحت هدایت و مراقبت محبت‌آمیز ایشان هستیم. باشد که شما و مردم مهربان آولاک (ویتنام) خرد عظیم درونی را بیدار کنید، تیم سوپریم مستر تلویزیون
بیشتر تماشا کنید
آخرین ویدئوها
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید