جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

The Power of Conviction: Sharing the Miraculous Story of Survival on the Refugee Ship

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
و حالا حرف‌دلی از "ساندرا" در آمریکا داریم:

"تیم کو تو"، عزیزترین و محبوب، "استاد غایی" استاد اعظم چینگ های بسیار ستودنی ما، قبل از‌اینکه متشرف شوم، سال ۱۹۷۹، در یک کشتی در حال فرار از آولاک (ویتنام) بعنوان یک پناهنده بودم. درحالیکه کشتی در اقیانوس بود، همه مسافران چهار روز را بدون آب وغذا گذراندند. کشتی بسیار کوچک بود اما بیش از ۵۰۰ سرنشین داشت. افراد زیادی بودند، به‌سادگی نمی‌شد حرکت کرد. من پنج‌ماهه باردار بودم. آن‌قدر گرسنه و تشنه بودم که دیدم تار شده بود.

من رو به بالا به بهشت نگاه کردم و به ˈ‌کوان‌یین ‌بودیساتوا‌ مادرˈ گفتم: «فکر می‌کنم حالا وقت آن است که بروم، ˈ‌کوان‌یین ‌بودیساتوا مادرˈ . دیگر نمی‌توانم تحمل کنم. چیزی برایم نمانده است.» با این حال، وقتی کشتی بطور ناگهان تکانی ‌خورد، جمعیت مردم به‌طور معجزه‌آسایی مانند دریای سرخ از هم جدا شدند و مسیری را آشکار کردند که مستقیما از جلوی کشتی به جایی منتهی می‌شد که من نشسته بودم.

صدای غلت خوردن یک شی فلزی را شنیدم که از جلوی کشتی مستقیماً به‌ دامانم‌ غلتید. به‌طور غریزی جسم فلزی را بالا آوردم تا بررسی‌اش کنم و متوجه شدم قمقمه است! در قمقمه را باز کردم، نگاهی به داخل انداختم، و دیدم ظرف پر از چای جینسینگ است! آنقدر تشنه بودم که تمام قمقمه را ‌یکجا نوشیدم. بلافاصله احساس آرامش کردم. چهار روز بعد، به کمپ پناهندگان در جزیره‌ای دورافتاده در اندونزی رسیدیم، هم خودم و هم ‌نوزادم که هنوز به دنیا نیامده ‌بود، سالم و سلامت بودیم.

همیشه در خواب‌هایم، مهم نبود چه خوابی، شما همیشه بودید؛ همیشه تصویر شما را می‌دیدم، چهره شما را ابری از مه پوشانده بود، با لباسی سفید زیبایی که پوشیده بودید. حالا بعد از تشرف، متوجه می‌شوم که هر کدام از آن تصاویری که در خواب‌هایم‌ می‌دیدم مربوط به شما بود استاد. شما از همان ابتدا کنارم بودید، حتی قبل از ‌اینکه تشخیص دهم ‌شما چه کسی هستید. من از آوریل ۱۹۹۳ متشرف شدم، اکنون ۳۰ سال است. در تمام عمرم، من همواره در پناه قدرت اعظم عشق و برکت شما بوده‌ام. برای تمام عمر از شما پیروی خواهم کرد و آرزو می‌کنم که همیشه شاگرد فروتن شما باشم تا ابد و زندگی پس از زندگی. خدمتگزار فروتن شما ساندرا از آمریکا

ساندرای با فضیلت، سپاسگزاریم که داستان شگفت انگیزتان را با ما سهیم شدید.

استاد برکاتشان را برایتان می‌فرستند‌: ‌"ساندرای وفادار، محبت قلبی شما که همراه با قدردانی بود را دریافت کردم. داستان معجزه‌آسای زنده‌‌ماندن شما در کشتی پناهجویان گواه قدرتی است که همۀ ما بصورت ذاتی درون خود داریم. بهشت هیچ محدودیتی ندارد. این ما هستیم که با تردید در دریافت پاسخ، بهشت را محدود می‌کنیم. زندگی شما قدرت اعتقادتان را نشان می‌دهد، و من خوشحالم که با شما عزیزم در این سفر باورنکردنی به خانه همگام هستم. باشد که شما و مردم مدبر آمریکا سعادت بی‌پایان عشق فراوان بهشتی را تجربه‌کنید. برایتان یک آغوش مهربان میفرستم."
بیشتر تماشا کنید
آخرین ویدئوها
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید