جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

Master Power Always Arranges Everything Perfectly to Help Those Sincere Seekers Who Want to Find Their Way to Enlightenment

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
استاد عزیز، می خواهم داستانی در مورد مادرم به اشتراک بگذارم. مادرم قبلاً هرگز به عبادتگاه نرفته بود، اما او واقعاً به خدا اعتقاد دارد. او معتقد است که خدا در درون اوست، و همیشه به خدا دعا می کند.

یک روز، "استاد" توسط عضوی از خانواده پدرم به او معرفی شد. او و برادرم کتاب استاد را خواندند، و مادرم آن را دوست داشت. مادرم کاملاً با آموزش های استاد موافق بود، و به همه فرزندانش گفت که استاد خوب هستند. سپس، یکی پس از دیگری، هر چهار فرزند، پسران و عروس‌ها و هر ۱۴ نوه مادرم، شروع به وگان شدن کردند، و برخی نیز متشرف شدند. همه ما همیشه از او می خواستیم که وگان باشد. او می گفت که نمی تواند.

سال ها گذشت، بالاخره استاد دوباره تشرف دادن را شروع کردند و بقیه اعضای خانواده ام (به جز پدر و مادرم) که متشرف نشده بودند، درخواست دادند. بعد از تمام شدن همه چیز، من و مادرم به طور اتفاقی به دیدن خواهرم که در شهر دیگری زندگی می کند، رفتیم. ما خیلی وقت پیش اینرا برنامه ریزی کرده بودیم. وقتی به محل زندگی خواهرم رسیدیم، او به ما گفت که باید برنامه‌ مان را به تعویق بیندازیم، زیرا خواهرم در حال صرف ناهار با دوستان متشرف و "مسنجر کوان یین" بود.

از آنجایی که ما دیگر آنجا بودیم، من و مادرم به آنها ملحق شدیم. مادرم برخی از متشرفین را می شناخت و با آنها صحبت کرد. سپس خواهرم او را با "مسنجر کوان یین" آشنا کرد، که شروع به صحبت در مورد آموزه های استاد کرد.

بعد از اینکه به شهرمان برگشتیم، مادرم همیشه غمگین بود، و می خواست گریه کند. او به پدرم گفت که شاید باید وگان شود. سپس تصمیم گرفت وگان شود، و سه ماه بعد متشرف شد.

حتی قبل از تشرف، معجزات بسیاری اتفاق افتاد. ما در ابتدا تقریباً منصرف شدیم، زیرا نتوانستیم هتلی برای اقامت پیدا کنیم. اما بعد، هتلی گرفتیم که در نزدیکی محل تشرف قرار داشت. همچنین، همه خانواده ام فقط ۱۰ روز قبل از سفر مادرم به کووید مبتلا شدند. فقط کسانی که قرار بود تشرف بگیریم، بدون مشکل و سالم بودیم، هرچند که ما همیشه کنار هم بودیم.

خانواده من بر این باورند که همه به خاطر برکات استاد بود که مادر توانست تشرف را دریافت کند. پس از اینکه او تشرف گرفت، همه فرزندانش و عروس و دامادهایش در تمرین معنوی بسیار کوشا شدند.

خیلی سپاسگزارم، استاد. هنوز وقتی آن ماجرا را به یاد می آورم شگفت زده می شوم. خیلی دوستتان دارم، استاد. امیدوارم استاد همیشه سلامت باشند. شاگرد شما، "نورول" از اندونزی

"نورول" سعادتمند، چه داستان شگفت انگیزی دربارۀ مادرتان. ما بسیار خوشحالیم که او سرانجام متشرف شد. اینجا پاسخ محبت آمیز استاد به شما را داریم:

«نورول وظیفه شناس، داستان مادر و بقیه اعضای خانواده ات واقعا قلب مرا تحت تاثیر قرار داد. اینکه تقریبا همگی شما تشرف گرفته اید واقعاً شگفت انگیز است. خیلی خوب می شد اگر هر خانواده ای مثل خانواده شما می بود، آن وقت دنیا فوراً بهشت می شد. "قدرت استاد" همیشه همه چیز را به خوبی ترتیب می دهد تا به رهروان صادق کمک کند، افرادیکه می خواهند راه خود را به سوی روشن ضمیری بیابند. باشد که نور بهشت برای همیشه بر شما و تمام اندونزی سرزنده بدرخشد.»
بیشتر تماشا کنید
آخرین ویدئوها
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید