جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

پیام تقدیر استاد اعظم چینگ های از همه یاران رسالت خود

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید

در تاریخ ۲۰ ژوئن ۲۰۲۱، استاد اعظم چینگ های بسیار عزیزمان، در حالیکه هنوز در اعتکاف فشرده مدیتیشنی خود برای جهانیان هستند یک پیام صمیمانه و خودجوش را بخاطر قدردانی از همه یاران در بهشت ها و بر روی زمین در طی رسالت زندگی شان ضبط کردند. استاد تحت تأثیر مهربانی و حمایت بسیاری از موجودات و افرادی که در گذشته و همینطور در زمان حال به ایشان کمک کرده اند، قدردانی ژرف خود را به همراه نظرات شان در مورد رنج غیر ضروری که روح ها در قلمروی سه جهان متحمل میشوند، ابراز کردند.

سلام بچه ها، قهرمانان زمان ما. من می بایست با شما بلافاصله صحبت کنم. ببخشید، در وضعیتی نیستم که در مقابل شما ظاهر شوم، ولی حداقل میخواهم شخصاً به شما بگویم که من هنوز اینجا هستم و هنوز از کاری که شما برای دنیا از طریق سوپریم مستر تلویزیون انجام میدهید بسیار قدردانی میکنم. یکعالمه از مردم در جهان از شما قدردانی میکنند، ما باید به این کار ادامه دهیم. خیلی چیزها در طی چند هفته اخیر اتفاق افتاد. من باید خیلی جابجا میشدم و این موضوع یکعالمه انرژی از من گرفت. همچنین، سگ بزرگ من بیمار است، او هم با نیروی منفی در حال جنگ بوده تا از من محافظت کند.

آه، حیوانات فوق العاده مهربان هستند، نه فقط سگ من. حتی امروز، بیرون درب من، یک عنکبوت بود. آنجایی که من لباسهایم را آویزان میکنم تا در زیر آفتاب خشک بشوند تار بسته بود و من سعی کردم او را به کناری بفرستم، ولی نمیرفت. او بازمی گشت و دوباره تار خود را ترمیم میکرد، من تعجب کردم که او انقدر اصرار دارد که آنجا یک خانه بسازد. بنابراین گفتم: "بسیارخب. اشکالی ندارد. من سعی میکنم برای خشک کردن راه حل دیگری پیدا کنم. ولی میخواستم ببینم چرا اینقدر اصرار دارد که جلوی درب من یک تار بزند و جایی که من لباسهایم را آویزان میکنم که در آفتاب خشک شوند.

از او پرسیدم، "چرا اصرار داری که آنجا تار بزنی؟ این خانه (تارعنکبوت) جلوی درب من برای من مشکل میسازد که بیرون بیایم، و لباسهایم را آویزان کنم." من خشک کن برقی ندارم. فقط یک ماشین کوچک دارم و باید لباسهایم را بیرون آویزان کنم تا خشک شوند. در حقیقت به خشک کن احتیاج ندارم. و بعد او به من گفت، "زیرا شما به حفاظت احتیاج دارید." یک عنکبوت چگونه میتواند از من محافظت کند؟ تصور کنید. اینها چیزهای نامرئی هستند.

خداوند از راههایی معجزه میکند که ذهن عادی نمیتواند آنرا درک کند. من هر زمانی که مشکل دارم بسیار قدردانم. قلمروهای حیوانات، قلمروی موجودات ملکوتی نامرئی، قلمروی الهی، و همه این موجودات ملکوتی به من بسیار کمک میکنند، با وجود اینکه این با چشم های عادی قابل دیدن نیست. با وجود این، من هنوز باید گاهی ضرباتی را تحمل کنم، ولی بدون کمک آنها میتوانست بدتر باشد. و حتی ممکن بود نتوانم اینجا بمانم و بنشینم و با شما صحبت کنم.

من فقط میخواهم قدردانی کنم، و قدردانی ام را از همه موجودات کائنات، قدردانی ام را از همه موجودات کائنات، از موجودات کیهانی که از من محافظت میکنند، ابراز کنم: خدایان «ایهاس کو» این خدایان ملکوتی، و دیگران که بسیار به من کمک میکنند. با وجود اینکه گاهی "آنها" اجازه ندارند که کمک کنند و در کنار می ایستند و اشک میریزند. اشک "آنها" نیز برای من یک تسلی است. اینکه بدانم کسی درک کرده، اینکه کسی با ماموریت من و با مشکلات من همدردی کرده، این هم یک نشانه تسلی است. و بهرحال، با تمام کمکهایی که من دریافت میکنم یا دریافت نمیکنم، فقط همدردی هم بسیار تسلی بخش است.

آن (عنکبوت) گفت: "زیرا شما به محافظت احتیاج دارید." خدای من، چنین موجود کوچکی. من بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. گفتم: "ببخشید که قبلش تو را ترساندم، زیرا ناگهان با خانه ی تو در جلوی درب خانه ام مواجه شدم."

بنابراین عذرخواهی کردم. به او مقداری جلبک دادم که بخورد. فکر کردم اینگونه مجبور نیست که چیزهای دیگر بخورد. ولی او همه آنها را بیرون برد. او آنها را نمیخواست. او گفت، "این تار عنکبوت برای گرفتن انرژی شیطانی است، نه اینکه چیزی در آن گذاشته شود، و آنرا خراب کند." آه، خیلی خجالت زده شدم. احساس کردم، "آه خدایا. چرا این چیزها را از قبل بررسی نکردم؟" ولی من با کارهای دیگر خیلی مشغول بودم. و افکارم متمرکز نبودند. من باید بیشتر تمرکز یک جانبه داشته باشم، ولی چیزهای بسیاری در طی مدت بسیار کوتاهی اتفاق افتادند. من حتی نمی توانم به شما بگویم یا به شما توضیح بدهم، زیرا خیلی چیزها مرئی نیستند.

مثلا سگ من، وقتی او با انرژی ظالمانه جنگ میکرد، زیر میز می لرزید. و او چند روز بعد، بیمار شد، بسیار بیمار، بسیار بیمار و من حتی نمی توانستم با او باشم. من عشقم را، انرژی ام را هم برای شفای او فرستادم. البته من از جسم دیگری استفاده کردم، تا با او باشم و بعد باید با او وقت میگذراندم تمرکز میکردم تا فکر کنم چه کار دیگری برای او انجام دهیم زیرا او تقریبا داشت از بین میرفت. او نمی توانست غذا بخورد. نمی توانست راه برود. بلاخره چند دکتر پیدا کردم دکترهای طب سوزنی تا بیایند و به او کمک کنند و آنها به من گفتند که بنظر می آید حالش بهتر شده. امیدوارم. من برای او هم مشغول دعا بوده ام. این موضوع هم مقداری از انرژی و وقت مرا گرفت.

و من بهشت و جهنم را تهدید میکردم. گفتم: "سگ من برای شما کار میکند، بهشت عزیز، زیرا او از من محافظت میکند." من از او این درخواست را نکردم، هرگز به او نگفتم از من محافظت کند، ولی شما سگها را می شناسید، آنها اینگونه هستند. این سگ، همیشه یک سگ نبوده. او در زمان خیلی قبل، شوهر سابق من بوده. یکروز از او سوال کردم، "چرا اینقدر فداکاری میکنی و اینقدر با من خوب هستی؟" او گفت: "زیرا شما همسر من هستید." خدای من، چه عشقی. یک عشقی که تا ابد دوام دارد، می بینید؟ ولی من حس نمی کنم... به او گفتم، "متاسفم، من نمی توانم تو را بعنوان یک انسان تصور کنم، بعنوان شوهرم و چنین فردی. ولی تو را دوست دارم، بسیار زیاد، بسیار زیاد. برایت آسمان و زمین را به حرکت می آورم." هر زمانی که او بیمار است، من تهدید میکنم که همه کاخهای این موجودات ملکوتی را نابود میکنم اگر کاری انجام ندهند.

زیرا سگ من خوب است. او برای طرف مثبت کار میکند. او برای من کار میکند، او برای خدا کار میکند. گفتم: "چرا شما کناری می ایستید و برای کمک به او کاری انجام نمیدهید و میگذارید او اینطور به تنهایی با نیروی منفی مبارزه کند؟" من خیلی آنها را سرزنش کردم. زیرا بخاطر ضعف و بیماری او بسیار نگران بودم و احساس درماندگی میکردم. من از قدرتم استفاده کردم برای شفای او و اینگونه چیزها ولی ما به چیز بیشتر از آن احتیاج داریم. سرانجام موفق شدیم و امیدوارم که حالش خوب شود. او زندگیهای زیادی، جان مرا نجات داده است، نه فقط یکبار.

امروز من خیلی به زمان گذشته فکر میکردم. داشتم یکسری از برنامه هایی که برایم فرستاده بودید تا ویرایش کنم را نگاه میکردم و مسلما باید درباره ی خیلی از برنامه هایی که برایم فرستادید، چیزهایی مینوشتم، اظهار نظر میکردم و کارهای دیگر. و افکارم به گذشته برگشت، به زمانی که باید به مکانهای مختلف فرار میکردیم و در شرایط مشکل کار میکردیم. و به یاد دستیارهای قدیمی ام افتادم، ما در یک فضای چهارگوش بسیار کوچک شاید دومتر مربع بودیم، در یک اتاق کوچک یک کاروان، همه فشرده در یک فضای تنگ، تا بتوانیم همه این سخنرانی ها و ارتباطات با دنیا را از طریق اینترنت انجام دهیم. حالا وقتی به آن زمان توجه میکنم آنها با تجهیزات ساده و فضای بسیار کم کار شگفت انگیزی را انجام دادند. آنها با جایی کم روی زمین زانو زده بودند زیرا ما میز و این چیزها نداشتیم. من فقط یک صندلی داشتم و روی آن روکش کشیده بودند تا ظاهرش زیبا باشد. و پرده ای خریده بودند تا پشت من آویزان کنند که آن خوب بنظر بیاید. ولی غیر از آن، چیز دیگری نداشتیم. و آنها باید در انبار کناری می خوابیدند، زیرا نمی خواستم مردها در همان اتاقی که من هستم بخوابند. و آنها، دو نفری در آن انبار کوچک با فضای کم می ماندند، حتی در زمستان بخاری و چیزی نداشتند.

تازگی که به آن فکر میکردم گریه میکردم، فکر میکردم که آنها چقدر خوب بوده اند. و اکنون بخاطر اینکه زندگی سورپرایزهای زیادی برای ما دارد و ما از همدیگر جدا شدیم، دیگر با هم نیستیم، ولی هنوز هم بطریقی با همدیگر کار میکنیم، از راه دور. ولی به آنها فکر کردم و اینکه آنها در طی زمانی که باید فرار میکردم، از مشکلات فرار میکردم، از خطر فرار میکردم، چقدر به من متعهد بودند. آنها همیشه در کنارم بودند. من میخواهم از این افراد تشکر کنم، از دستیارانم در سالهای گذشته زندگی ام، آنها بهترین کاری که از دستشان برمی آمد را در هر شرایطی و هر مشکلاتی انجام میدادند. من تا ابد قدردان هستم. باشد که خداوند به شما برکت دهد. و باشد که خدواند به شما، دستیاران کنونی ام نیز برکت دهد.

امروز واقعا قدردان هستم، وقتی به تمام موقعیت های سخت گذشته و دستیاران آن زمان خودم فکر میکنم، که هر طور که بود، تمام توان شان را برای کمک به رسالت من انجام میدادند. و شرایط همیشه برای همه ما راحت نبوده. الان هم گاهی، هنوز همینطور است. مثلا ما تازه سیستم را نصب کرده ایم. و حالا من نمی توانم به دلایل بسیاری، دوباره آنرا انجام دهم. اما فکر میکنم که ما بتوانیم آن را زمان دیگری انجام دهیم.

خب، فقط دارم حرف دلم را به شما میگویم، بدون اجبار برای انجام همه آن آمادگی ها، مثلا آرایش کردن و لباس رسمی پوشیدن. چون نگرانم که افکارم و احساسات حقیقی عمیق ام تا آن زمان از بین بروند. این با زمانیکه در آرامش و در شرایط راحت باشم تا بتوانم وقت بگذارم و با فراغ بال برای دوربین آماده شوم و دوربین را آماده کنم، فرق میکند. من هنوز تنها هستم. شما این را میدانید.

اما گاهی فکر میکنم که احساسات سپاسگزاری ام، احساسات قدردانی عمیق و فروتنانه ام را به شما، به هر کسی که به هر صورتی به من کمک کرده، ابراز کنم. فکر کردم که فقط میخواهم این را بدون اینکه شما مجبور باشید مرا ببینید ابراز کنم، بدون اینکه مجبور باشید که برای دیدن من آماده شوید، یا من مجبور شوم برای دوربین برای دیدن شما آماده شوم و غیره. پس... چون به این صورت هم واقعی است. وقتیکه میخواهم برای شما داستانی بخوانم یا لطیفه های قشنگ تعریف کنم یا مواردی مثل این، آنوقت فرق میکند. اما... امروز من نمی خواستم صبر کنم تا همه چیز آماده شود، شاید احساسم از بین میرفت و مثل اکنون، اصیل و حقیقی نمی بود. پس، مسئله ای نیست، شما میتوانید فقط به من گوش بدهید، به صدایم و متوجه شوید که صادقانه سخن میگویم، حقیقتا از تمام کمکی که دریافت کردم، سپاسگزارم.

همچنین، از تمام موجودات نامرئی متشکرم، نه تنها از قلمروی حیوانات، بلکه از هر کدام از آنهایی که به سختی تلاش میکنند که به من در این روزها تسلی دهند. آنها هر روز به من میگویند نگران نباش، این هم میگذرد. نگران نباش، حال آن سگ خوب میشود. اما وقتیکه عکسهای او را می بینم، ویدئوهای او را می بینم که نمی تواند راه برود و غذا بخورد حتی برای من هم سخت بود که باور کنم که حال سگ خوب میشود. او فقط آنجا دراز کشیده، نمی تواند نفس بکشد بسیار هم آرام است، و خیلی مشکل بود. من خیلی دعا کردم، و تمام خدایان بهشت ها را نیز تهدید کردم، البته بهشت های سطح پایین را. و فقط امیدوارم که او بهتر شود.

من هم از او بخاطر اینکه چنین سگی است و حتی جان خود را برایم فدا میکند بسیار متشکرم. نه فقط یک بار و نه فقط او. بقیه سگها هم همینطورند، قبلا، خیلی وقت پیش، داستان های دیگری برای شما گفته ام. من در حال تماشای ویدئویی بودم که شما برایم فرستادید از "عشق حقیقی"، فقط جهت بررسی اش و بعد آن سگ را به یاد آوردم که گفت که برای من هر کاری را انجام میدهد چون من همسر او بوده ام، و او هنوز اینگونه فکر میکند. بعد از زندگی های بسیار، جدایی بخاطر کارما، بخاطر آشفتگی ها، عشق او به من هنوز وجود دارد.

او در این زندگی بارها به من کمک کرده، و دو بار هم بعنوان سگ، نه فقط این بار. او مُرد، مجددا بصورت یک سگ دیگر تناسخ پیدا کرد فقط برای حفاظت از من. یک روز ما با هم صحبت کردیم، البته بصورت تله پاتی، و من داشتم اشک میریختم. گفتم، "خدای من، عجب عشقی!" من حتی نمی دانم در مقابل چنین عشقی چطور قدردانی کنم. آه خدای من، او خیلی رنج میکشد. به بهشت گفتم: "لطفا بگذارید من رنج بکشم، نگذارید سگم رنج بکشد. او فقط یک سگ است، و برای شما کار میکند، برای طرف مثبت کار میکند، چون به من کمک میکند. چون من برای طرف مثبت کار میکنم، برای خداوند کار میکنم. پس چرا اجازه میدهید که تمام موجودات خوب و مثبت رنج بکشند؟ این عادلانه نیست."

پس گفتم، "من مبارزه میکنم. این را قبول نمی کنم." البته، بهرحال که من همیشه در حال مبارزه کردن بوده ام، اما هر بار مصمم تر میشوم. هر بار قاطعانه تر، قوی تر ادامه میدهم، چون از بی عدالتی متنفرم. از بی انصافی نسبت به هر کسی، به هر موجودی در این جهان متنفرم. بخصوص نسبت به موجودات مطیع، ضعیف و بی دفاع. نمی توانم تمام گفتگویم با سگم و با بهشت که رنج انسانها و دیگر موجودات روی این سیاره را نادیده میگیرد را برای شما بگویم. دفعات زیادی است که بسیار عصبانی هستم. خیلی خشمگین هستم. اگر فکر میکنید که من یک استاد عصبانی هستم، مثلا در برابر دولت فاسد، یا نسبت به اعضای فاسد کلیسا، آه این که چیزی نیست. این چیزی نیست در مقایسه با زمانی که با آن بهشت های سطح پایین که دردسر ایجاد میکنند و کمک نمی کنند صحبت میکنم. شما نمی توانید تصور کنید که من چطور با آنها صحبت میکنم و تهدید شان میکنم، و از دست شان عصبانی هستم.

میگویم: "شما قدرت زیادی دارید، از آن هیچ استفاده ای نمی کنید. و حتی بر رنج های ما در اینجا لبخند میزنید. اگر کار بیشتری انجام ندهید، همه ی شما را، و کاخ های شما را و همه چیز را از بین خواهم برد." البته الان نمی توانم آنرا بازگو کنم، مانند آنطور که آن را گفتم و با آن کلمات بسیاری که گفتم، پس این خلاصه اش است، کمی از حرفهایی که اغلب به آنها گفته ام. نه فقط یک بار. هر زمانی که شرایط مرا عصبانی می کند به همه آنها و البته شیاطین حریص و البته اهریمن پرخاش می کنم. با همه آن کلمات. من برایشان از کلمات بسیاری استفاده میکنم. نمی خواهم شما آنها را هم بشنوید - هیچ چیز خوشایندی نیست. واقعاً از بی عدالتی در این جهان عصبانی شده بودم و کمک کننده های زیادی هم وجود ندارند. البته الان آنها همکاری بیشتری دارند. با این وجود هم، نتیجه به اندازه کافی سریعی نمی بینم. برخی از خدایان سطح پایین، خدایان سطح سوم، به موجودات دیگر می گویند که "شما باید پایین بیایید، باید یاد بگیرید تا این را بدانید و آن را بدانید."

"برای چی؟ گفتم: "برای چی؟ روح ها در اصل پاک، ساده، خردمند، دوست داشتنی و مهربان هستند. آنها دیگر چیزی نیاز ندارند که از طریق این همه رنج و درد یاد بگیرند! شمایید که باعث ایجاد کل آن مشکلات میشوید. پس آن را تمام کنید." اما زمانیکه حقیقتا عصبانی و در درون نگران بودم اینگونه آنرا ابراز نکردم، این عصبانیت و نگرانی من بخاطر همه رنج انسانها و حیوانات و موجودات دیگر، تا حدی که می دیدم، بود. فقط میخواهم قدری از لحظات عصبانیتم را وقتی روی خدایان تخلیه میکنم برایتان بازگو کنم. اما مطمئناً، حالا که آنرا به شما می گویم انرژی متفاوت است، زیرا این قبلاً رخ داده و دیگر گذشته است. اما شعله درون من، اینجا یا آنجا متوقف نمی شود. مطمئنا بعداً، وقتی چیزی را ببینم که تحملش را ندارم ادامه خواهد یافت. اما نه به خاطر من، به خاطر قربانیان.

من از سیستم موجود در سه جهان متنفرم. همه آن ظالمانه است. همه آن در مورد قانون و دستور است. جایز الخطا است. سقوط در این جهان و حتی در جهانی دیگر مانند دنیای آسترال بسیار آسان است. در سه جهان، سقوط بسیار آسان است. حتی اگر در سه سطح برتر باشید، اگر بعنوان انسان برگردید، مطمئناً روزی اجر شما تمام میشود. شما دوباره سقوط می کنید و انسان یا حیوان خواهید بود و شما پایین تر می آیید. مسئله این است. این مشکل است. این چیزی است که من از آن متنفرم.

به همین دلیل هرچه با من بحث کنند فایده ای ندارد. می گویم: "همه اینها ریاکارانه است. من همه اینها را نمی پذیرم، چنین چیزی را قبول نمی کنم. شما روح ها را در این تور تان گیر می اندازید و سپس آنها را شکنجه می کنید، از آنها انتقاد می کنید، سرزنش میکنید. هر کاری که آنها بکنند همه اش اشتباه است. آنها هرگز نمیتوانند کاری درست انجام دهند. حتی اگر چنین کنند، شما آنرا در یک دام یا با یک ترفند دیگر گیر می اندازید تا از آن بکاهید و مشکلات بیشتری ایجاد کنید یا به روشی دیگر ادامه دهید، تا آنها مجبور باشند ادامه دهند و از آن اجر لذت ببرند و بعد آنها دوباره سقوط می کنند!"

زیرا تنزل نکردن در این دنیا بسیار دشوار است و من همه اینها را دیده ام، می توانم همه اینها را به وضوح ببینم. بنابراین گاهی من واقعاً از آنها عصبانی هستم. واقعا، واقعا.

شما آن لحظه ها را هرگز نمی بینید، ولی این در مقایسه با آنچه هنگام عصبانیتم با انسانهای این سیاره دیده اید، هیچ چیز نیست. اگر انرژی را ببینید، باعث می شود که آنها بلرزند. کافی است که فقط به شما بگویم. آه، نمی دانم چرا از بهشت ​​به جهنم رسیدم و اینهمه از موضوع دور شدم...

فقط می خواهم بگویم که از همه شما دستیاران در گذشته و در زمان حال و شاید دستیاران آینده قدردانم که به هر طریقی که می توانید به [کاهش] رنجهای این سیاره و دیگری کمک میکنید. مخصوصاً قربانیان، قربانیان انسانی و حیوانات و کودکان. این موجودات مطیع و ضعیف و آسیب پذیر که قلب من همیشه با آنها است. قلب من همیشه با آنها است. همدردی من، عشق من، همیشه برای آنها است. مهم نیست که چند بار یک وضعیت مشابه یا یکسانی را می بینم، قلب من هرگز نمی تواند تحمل کند و ساعتها یا روزهای زیادی گریه می کنم، بستگی دارد.

به هر حال لطفا ادامه دهید. شما هر روز از من چیزی یاد گرفته اید بوسیله نظرات و دستورالعمل های من یا اطلاعات من برای شما. ما البته تا جایی که من بتوانم به همکاری با هم ادامه خواهیم داد. اما بارها به شما گفتم که حتی اگر من نتوانم، شما باید همچنان به جهان کمک کنید. انرژی من همیشه در کنار شما خواهد بود و شما را احاطه می کند. فقط کافی است پذیرای آن باشید تا بتوانید یک کار خوب یا کار بهتر انجام دهید. من به همه شما اعتماد دارم.

و اگر شما، دستیاران گذشته، بطور اتفاقی صدای مرا می شنوید، من از شما متشکرم و شما را دوست دارم. دلم برای زمانی که با هم بودیم تنگ شده. بسیاری از شما خیلی به من کمک کرده اید. من نمی توانم همه را در اینجا لیست کنم، اما در قلب خود بدانید که من از شما متشکرم، و هر زمان که نیاز داشته باشید در کنار شما خواهم بود. همه شما را دوست دارم. شما را ستایش میکنم. من به همه شما احترام می گذارم، کسانی که به من کمک می کنند تا به کره زمین و به همه موجودات این جهان کمک کنیم. من هرگز فداکاری تان، لطف تان، عشق تان، کمک واقعی شما در این رسالت برای کمک به کاهش درد و رنج این دنیا را فراموش نمی کنم. هیچ وقت فراموش نمی کنم. من همیشه کنار شما خواهم بود. امید است که بهشت ها همیشه به تلاشهای شما لبخند بزنند که سعی میکنید به هر طریق شریفی در زندگی تان به خود، به خانواده خود، به کشورهای خود و به همه افراد دیگر، و به غریبه ها و به دوستان، کمک کنید. دوست تان دارم. برای همیشه.

عزیزترین استاد، ما از شما فروتنانه متشکریم که همیشه از موجودات رنج دیده این دنیا حمایت می کنید، مشکلات آنها را درک می کنید و قهرمانانه آنچه در توان دارید را برای کمک به آنها انجام می دهید. این بزرگترین افتخار ما است که بخشی از بی قید و شرط ترین و خیرخواهانه ترین رسالت شما برای تحقق جهانی صلح آمیزتر باشیم، جایی که فقط خداوند و نیکی ستایش می شوند. باشد که استاد عزیز با یاری دائمی همه وجودهای الهی و خدایان ملکوتی، از سلامت و آرامش مداوم برخوردار باشند.

بیشتر تماشا کنید
آخرین ویدئوها
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید