جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

شب سال نو با استاد اعظم چینگ های

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید

در شب سال نو، استاد اعظم چینگ های بسیار عزیز ما که همچنان به مدیتیشن فشرده خود برای جهان مان ادامه میدهند، بخشی از وقت با ارزش خود را با تیم سوپریم مستر تلویزیون سپری کردند و برای آنها داستانهایی خواندند که با مهربانی از کتاب "یک گنجینه از داستانهای کلیمی" نوشته Nguyễn Ước ترجمه کردند. یکی از داستانها شرح میدهد، چگونه سلامتی یک مرد بعد از ملاقات با یک زن زیبای اسرارآمیز در بیابان و ازدواج با او، به شدت تغییر کرد.

یکروز، زن او بیرون رفت، و یک درویشی به آن منطقه رفت، و اتفاقا از کنار خانه او رد میشد، و به درب خانه او رفت، و تقاضای پول کرد. و بعد از اینکه این مرد جوان را دید از او پرسید: "چرا اینقدر بیمار بنظر میرسید؟" آن مرد جوان گفت: "من هم نمیدانم. و هیچ کدام از پزشکان هم نمیدانند مشکل من چیست. بنابراین نمیتوانند من را درمان کنند. و هر روز، من ضعیف و ضعیفتر میشوم. نمیدانم چه زمانی اصلا بهتر میشوم." آن درویش راهب گفت: "بیا اینجا. دستت را به من بده. بگذار یک نگاهی بکنم." و به کف دست او نگاه کرد و به او گفت: "تو یک همسر داری، درسته؟" آن مرد گفت، "بله، بله، من متاهل هستم." آن درویش از او پرسید: "آیا شبها با زنت میخوابی؟" آن مرد جوان گفت: "بله، مسلمه." "ولی آیا تا بحال دیده ای که زنت نصفه شب بیدار شود، و به بیرون اتاق برود؟" او گفت: "نه، هرگز به این موضوع توجه نکرده ام." پس درویش به او گفت، "من باید چیزی به تو بگویم، متاسفانه، زنت انسان نیست. او یک مار است..."

یک داستان دیگر، "یک مرد با دو همسر"، شرح میدهد که چگونه یکی از افراد خانواده همسر او که شبح بود سعی میکرد که ادعا کند که صاحب یک خانه هستند.

"ما تنها بازماندگان خانواده جواهرساز هستیم پس این ارثیه قانونی ما است. پس ما صاحبان این مکان هستیم، زیرا این خانه متعلق به اجداد ما و پدر ما است."

بعد از اینکه آن شبح، نقل داستانش را تمام کرد، صاحبان کنونی آن خانه، ایستادند، و آنها هم شکایت خود را مطرح کردند. آنها به مقامات دادگاه گفتند: "عالیجناب، ما این خانه را با پولی که به سختی کسب کرده ایم، خریدیم، پس ما صاحبان قانونی آن خانه هستیم. در عوض، این گروه از اشباح، این خانه را تصرف کردند، پس نمی توانند صاحبان قانونی آنجا باشند. درضمن، آنها انسان نیستند. آنها نباید میان انسانها زندگی کنند." وقتی دادگاه داستان هر دو طرف را شنید، جلسه تشکیل دادند تا با هم بحث کنند. و بعد از آن، رئیس مقامات دادگاه، رای دادگاه را اینگونه اعلام کرد...

با شما روراست باشم، اشباح در اینجا، بیشتر از بسیاری افراد در جهان ما حق داشتند، انسانهایی که هر راهی پیدا میکنند تا کورکورانه از شخصی، بطور قانونی یا غیرقانونی دزدی کنند. و همیشه طرف قوی تر برنده میشود. اغلب اینگونه است.

مانند بسیاری افراد دیگر، آنها در یک جامعه بسیار آزاد زندگی میکنند، ارزش آنرا نمی دانند. از آزادی سوء استفاده میکنند. هر کاری میکنند تا برای کشور، برای دولت، برای پلیس، دردسر ایجاد کنند، زیرا در برخی کشورها آنها آزادند تا هر کاری که بخواهند انجام دهند. تا زمانیکه دیگر آنرا نداشته باشند، و بعد باز هم آن کار را میکنند، اعتراض هم میکنند. بخاطر نداشتن آزادی اعتراض میکنند و بعد شکایت دارند که دولت به آنها آزادی نداده است، که دموکراتیک نیست، و چنین چیزهایی.

استاد لطف کردند و سوالهایی درباره اشباح را جواب دادند و توضیح دادند که چرا این داستانها را خواندند.

و اغلب حس میکنم که زمان بسیار کوتاه است. زمان خیلی کوتاه است. اگر اینرا اکنون انجام ندهم، نمیدانم که چه زمانی میتوانم. و هرچیزی که به شما میگویم، مانند این است که آنرا به کل دنیا میگویم. به این شکل است. بنابراین، هرکسی به گونه ای از طریق داستان بهره مند خواهد شد. به آنها چیزی برای فکر کردن داده میشود، چیزی برای تفکر ورای فقط این جسم فیزیکی یا وجود فیزیکی. اینگونه ذهن آنها، برای مدتی بیشتر درونگرا میشود و درمورد حقایقی از مکر وحیله ی زندگی تامل میکنند. زندگی واقعا بسیار کوتاه است. و همچنین برای اینکه بدانند یک ظاهر زیبا، همیشه به معنی چیز خوبی نیست. صحبت ملایم، مانند آن شبح، که سعی میکرد شوهرش را افسون کند تا دارایی اش را به او بدهد، به آن شکل، آنهم نیز خوب نیست.

استاد همچنین، آرزوی خود برای سال نو را بیان کردند.

من دعا میکنم همه دنیا روشن ضمیر شوند. (بله، استاد.) بعد از دنیای وگان، صلح جهانی، آنها باید روشن ضمیر باشند. آن حتی بهتر است. ولی درحال حاضر، جرات نمیکنم تا آن حد آرزو کنم. فقط دنیای وگان، صلح جهانی. همین هم، برای من خیلی خوش شانسی است. ولی روشن ضمیری، بهترین چیزی است که میتوانیم داشته باشیم.

چه شیوه خوبی برای شروع سال جدید- اینکه وقت مان را با شما، استاد اعظم چینگ های، صرف کنیم! سپاس عمیق ما، تقدیم شفیق ترین استاد، بخاطر خرد و عشق همیشگی شما، که همیشه با صبر و تحمل، ما و دنیا را راهنمایی میکنید، که متعالی تر باشیم، و همچنین بخاطر ارائه باارزش ترین هدیه، که روشن ضمیری از طریق متد مدیتیشن کوان یین است. باشد که سال ۲۰۲۱، سالی باشد که همه آرزوهای شما تحقق یابند. ما به دعاهایمان ادامه میدهیم که استاد سلامت کامل، آرامش و شادی بسیار داشته باشند و باشد که ایشان تا ابد، توسط خدایان بسیار قدرتمند، محافظت شوند.

برای پخش کامل این کنفرانس با استاد اعظم چینگ های، لطفا با برنامه میان استاد و شاگردان در آینده همراه باشید.

بیشتر تماشا کنید
آخرین ویدئوها
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید